کد مطلب:60809 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:313

اخلاق و سیاست در دوره رنسانس















رنسانس ، نوزایی فكر و اندیشه ، تحولی شگرف بود كه به دوران تاریك قرون وسطی و حاكمیت كلیسا پایان داد. ویژگی عمده این دوران ، آزادی وجدان انسان از سلطه ارباب كلیسا و تجلی دوباره روح نقد و انتقاد بود كه یكی از بزرگ ترین متفكران این دوره گذار در عرصه سیاست ، «نیكولو ماكیاولی» می باشد. ایده اساسی ماكیاولی تفكیك حوزه اخلاق از سیاست بود و توصیه هایی را در این زمینه به شهریاران عرضه می دارد. برای نمونه به شهریار توصیه می كند كه با حفظ ظاهر باید نشان دهد كه اعمال و رفتارش مبتنی بر اصول تقوا و اخلاق است ولی در عین حال از هر وسیله ای در جهت استحكام قدرت خود فروگذار ننماید. چه از نظر او دولت ها را نمی توان با دعا و موعظه مسیح اداره كرد زیرا در بسیاری از موارد ناگزیرند برخلاف اصول عمل كنند.[1] جالب است گفته شود ماكیاولی آگاهانه عمل خلاف اخلاق را در سیاست توصیه می كند چون در اكثر موارد برای دادن چنین توصیه هایی پوزش می طلبد. و برای توجیه عملش چنین دلیل می آورد كه «چون مردم ذاتا بد جنس و بد نهاد هستند باید با شیطنت با آنها رفتار كرد. »[2] .

به عقیده صاحب این قلم ، با مطالعه كتاب «گفتارها» واضح می شود كه ماكیاولی معتقد به تفكیك بین اخلاق عمومی از اخلاق دولتی یا حكومتی است. در واقع ماكیاولی نظام اخلاق عمومی را نفی نمی كند و حتی تصور وجود آن در قلمرو حاكم را ضروری می داند و آن را شدیدا توصیه می كند. و حتی وجود اخلاق در هر جامعه را موجب پایداری نظام سیاسی حاكم تلقی می كند. در این باره می گوید: «آن جا كه اخلاق جامعه هنوز فاسد نشده است ، آشوب ها و اغتشاش ها زیان به بار نمی آورد ولی آن جا كه فساد رخنه یافته است بهترین قوانین سودی نمی بخشد. »[3] .

به هر حال در این دوره نیز مقوله اخلاق و سیاست و رابطه بین آن دو و نحله های فكری متعددی را به وجود آورده است.









    1. گائتانو موسكا ، «پیشین» ، ص135.
    2. گائتانو موسكا ، «پیشین» ، ص135.
    3. نیكولو ماكیاولی ، «گفتارها» ، ترجمه محمد حسن لطفی ، تهران ، انتشارات خوارزمی ، 1372 ، ص90.